زهر افتاده به جان جگرم ، مهدی جان لرزه افکنده ز پا تا به سرم مهدی جان . به لب خشک پدر جرعه ی آبی برسان که من از سوز عطش شعله ورم مهدی جان . قبل از آنی که به دل زهر اثر بگذارد کشته از صحنه ی دیوار و درم مهدی جان . لحظه ای نیست عزیزم که تداعی نشود وقعه ی کرب و بلا در نظرم مهدی جان . قدح آب روان تا به لبم شد نزدیک عطش اهل حرم زد شررم مهدی جان . بشکند دستی که با بغض علی سیلی زد به رخ عمه ی نیکو سیرم مهدی جان . تا درخشید رخ ماه تو یاد آوردم سر نورانی هجده قمرم مهدی جان . زینب و بزم یزید و لب خشکیده و چوب ؟ خون قلبم چکد از چشم ترم مهدی جان . به دعای سحر گریه کنان جدم برسد روز ظهورت پسرم مهدی جان . . . سعید خرازی  کانال ندبه های دلتنگی🍂🌼 @nodbehayedeltangii