☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️
#داستان_واقعی
#من_زنده_ام
#قسمت_۴۶
*═✧❁﷽❁✧═*
حالا دیگر همه ی روز را به انتظار فنجان قهوه و برای شنیدن👂 قصه های شور انگیزی که با نقش تصاویر روزهای آینده ساخته می شد، قدم👣 به کلاس خیاطی می گذاشتم. مثل شاگرد درس خوان ها، در خانه ی هراچیک را میزدم و منتظر ساعت⌚️ ده می شدم. از تکران این فال های قهوه من هم حرف ها و تصویرهایی را شناخته بودم. مثلا می دانستم تصویر پرنده🕊 پیام آور خبرهای خوش است و تاج 👑نشانه ی ترفیع و مقام است و آبشار نماد شادی و ثروت و موفقیت است و جاده، مسافرت راه دور را نشان می دهد
و چکش 🔨بیانگر مصیبت و کار سخت💪 و دشوار است و ماهی🐟 سمبل رزق و روزی است و خوشه ی خرما یعنی اینکه نوزادی 👼در راه است و کفش👞 نشانه ی سفری ناخواسته به راهی دور است.
بعضی پیش بینی ها تصادفا درست از آب در می آمد اما بعضی دیگر با انتظار ما به فراموشی سپرده می شدند👌
خانم دروانسیان در لابه لای پذیرایی چند دقیفه ای⌚️ نکته هایی
در باره دین و انجیل و حضرت عیسی برایمان نقل می کرد و سوالاتی مطرح می کرد✅ او میدانست من در آنجا چیزی نمی خورم ❌و میخواست دلیلش را از خودم بپرسد. سوالات او عطش مرا برای دانستن بیشتر می کرد.
سوالاتی که در روزهای اول هیچ پاسخی برای آنها نداشتم☹️چرا وقتی به مسجد 🕌می رویم چادر می پوشیم و بیرون مسجد بی حجاب می شویم؟ چرا مسلمان ها📿 آنها را نجس می دانند اما بعضی از آنها خودشان مشروب می خورند❓ آیا حضرت مسیح به صلیب کشیده شده است❓ آیا خبر آمدن پیامبر اسلام در انجیل آمده است؟ آیا حضرت مسیح با امام عصر ما می آید؟ و صدها پرسش دیگر...👌
══ ೋ💠🌀💠ೋ══
👈 ادامه دارد... 👉
☺️🌷☺️🌷☺️🌷☺️