📙داستان قوطی کنسرو بی رحم
🔷قسمت چهارم- بخش ۳
آقای نصیری نگاهی به بابک انداخت.
نه! اجازه بدید! من علاقه مند شدم بدونم اطلاعات ایشون در چه سطحیه!
رنگ به روی بابک و امیر .نماند. الآن بود که همه چیز لو برود و ابروی بابک مثل گوسفندها
قربانی شود اما یک بار دیگر تماس تلفنی او را نجات داد بلندگوی کارخانه نام آقای نصیری
را برد و اعلام کرد که تماس فوری دارد مهندس عذر خواست و به سرعت دور شد... امیرکه
حسابی عصبانی شده بود گفت
-
آخه مرد حسابی! وقتی اطلاعات درست و حسابی ،نداری مجبوری اظهار فضل کنی؟
آخه کی میگه: نذرتون مباح باشه؟!
آقا مگه خودت نگفتی برم تحقیق کنم؟
گفتم تحقیق کن نگفتم بلبل زبونی کن اون هم در مورد احکامی که تازه داری یاد
می گیری
- مگه غلط گفتم آقاجون؟ بالأخره کار آقای نصیری در دسته ی همون پنج عمله دیگه...
بله هست؛ اما قربانی کردن ،ایشون از اونجایی که نذر ،داشتن در دسته ی اعمال واجب
قرار میگیره؛ چون عمل به نذر و عهد واجبه باید میگفتی نذرتون قبول همین و تمام
#داستان_ادامه_داره
╔ ✾ ✾ ✾ ════╗
@nogolane_faatemi
╚════ ✾ ✾ ✾ ╝