📙ماجرای کابوس کلّه 🔷قسمت سوم- بخش 4 امیرمات و مبهوت به این صحنه ها نگاه میکرد ،لقمه در آرزوی پیاز در دهان بابک ماسید طولی نکشید که بابک دست امیر را کشید تا هرچه زودتر فرار .کنند امیر همچنان مات و مبهوت بود. مرد مغازه دار برای لحظه ای به خود آمد و چشمش به بابک افتاد و نعره کشید بگیرین اون موش مرده رو کجا داری درمیری؟ خونه خرابم کردی! بابک بر سرش کوبید و در حالی که سعی میکرد فرار کند، نالید پیاز نبود که بمب اتم بود امیر زیر لب گفت: فرار فایده نداره بابک خان کلی حق الناس به گردنته اینم آخر و عاقبت کله پاچه خوردن به سبک جناب عالی! ..... ╔ ✾ ✾ ✾ ════╗ @nogolane_faatemi ╚════ ✾ ✾ ✾ ╝ نوگلان فاطمی