امام عسکری سلام
دارم میام زائر سامرا بشم
امام عسکری سلام
اجازه ای بده بیام فدات بشم
پشت در حرم منم گدات بشم
امام عسکری سلام
بعد از دو ماه گریه و اشک شکر خدا
باز روزی شد هیئت بیام
دوباره جمع شیم دور هم هیئتی ها
یه گریه ای کنیم برا غم شما
غم شما
ای مسموم زهر جفا
مظلوم شهر سامرا
قربون غربتت آقا
آقای من
بهونه ی اشکای من
ببین اشک چشای من
دعایی کن برای من
ای غریب آقا
امام عسکری بذار
بگم از اون بابا که آرزوش گرفت
بذار بگم آخر کار
مهدیش اومد سرش رو به زانوش گرفت
پسر اومد پدر رو تو آغوش گرفت
امام عسکری ولی
قضیه برعکس شده بود تو کربلا
بابا صدا می زد علی
من اومدم بالاسرت، پاشو بابا
یه بار دیگه صدام بزن تو رو خدا
تو رو خدا
پیشم نزن هی دست و بابا
جونمو می گیری بابا
پاشو بریم به خیمه ها
آخ اکبرم
آخه منم یک پدرم
آرزو داشتم پسرم
باشی دمای آخرم، بالا سرم
ای غریب آقا
امام عسکری بازم
روضه بخونم، مگه میشه تاب آورد
وقتی که می سوخت جگرت
مهدی تو حتماً یه کاسه آب آورد
یه ذره آب، برا دل کباب آورد
امام عسکری بگم
دستات می لرزید، ظرف آب تکون می خورد
جلو چشای پسرت
لبه ی کاسه به لب و دندون می خورد
ولی ندید لبی که خیزرون می خورد
آخ خیزرون
جلو چشای عمه جون
سر رو گرفته بود نشون
تشت طلا شد، پُر خون
باز بدترش
شبش برای دخترش
بُردن سرِ بی پیکرش
اونم کنار پدرش مُرد آخرش
ای غریب آقا
#شهادت_امام_عسکری #امام_حسن_عسکری #مهدی_اکبری
@nohematn