مادر مگه چند سالته آرزوی مردن نکن
زخمِ در رو پر و بالته فکر پر کشیدن نکن
دعام اینه که خوبِ خوب بشی
دوباره خونه مون و شاد کنی
باید بمونی تا یه روز بیاد
داداش حسنمو دوماد کنی
خونه بی تو بی روحه
بی تو شبها تاریکه
از نگاهت معلومه
وقت رفتن نزدیکه
مادر مگه چند سالته آرزوی مردن نکن
زخمِ در رو پر و بالته فکر پر کشیدن نکن
پیچیده تو تموم شهرمون
حکایت تو و شهامتت
ولی حالا که توی بستری
کسی نیومده عیادتت
تا چشاتو می بندی
بابا انگار میمیره
انتقام اشکاتو
کی برامون می گیره
مادر مگه چی دیدی که این جوری زمین گیر شدی
صورتت چه پریشون شده یک شبه چقدر پیر شدی
داداش حسنمو ببین تو خواب
چه حرفای عجیبی می زنه
مگه چی دیده توی کوچه ها
با ما داره غریبی می کنه
نیمه بازه چشم تو
نیمه شبها بیداری
سرده خونه اما تو
مثل آتیش تب داری
مادر چرا مونده هنوز خاک کوچه رو چادرت
خونه مون تو سکوته ولی گریه می کنه دخترت
#نوحه #فاطمیه #حاج_محمود_کریمی
@nohematn