نو+جوان
📻 #ماجرا | صدای فلسطین ⛓ سال 1349 در پی گزارش‌های متعددی که علیه من به ساواک داده شده بود، بازداش
🤔 پس از آنکه برادرم از بودن من در خانه اطمینان یافت، رفت؛ امّا این قضیه باعث شد قدری ذهن من مشوّش شود. خیلی به موضوع اهمّیّت ندادم. پیش از ظهر روز بعد، بنا به عادت خودم، به خانه‌ی پدرم رفتم؛ چون هر‌ روزه به دیدن ایشان میرفتم، ساعتی را با ایشان میگذراندم، و پیرامون مسائل فقهی و علمی بحث میکردم. من نزد پدرم نشسته بودم که در زدند. مادرم برای باز کردنِ در رفت و اندکی بعد هراسان آمد و گفت: ـ دو مأمور ساواک آمده‌اند و سراغ تو را میگیرند. ـ شما چه پاسخ دادید؟ ـ گفتم اینجا نیست. ـ مادر! چرا دروغ گفتید؟ ـ اینها گرگند. باید شرّشان را دفع کرد. و با لعن و نفرین ساواک و ساواکی‌ها، خشم خود را بر سر آنها فروبارید. 😒 پدرم متأثّر شد و آثار اندوه و تأثّر در چهره‌اش نمودار گردید. با لحن گلایه‌آمیز به من گفت: چه اتّفاقی افتاده؟ چرا دوباره خود را در معرض بازداشت و محاکمه قرار میدهی؟! سعی کردم پدر و مادر را تسلا دهم و رنجش خاطرشان را برطرف کنم. گفتم: لابد آنها اشتباهی به خانه‌ آمده‌اند. هیچ مسئله‌ای نیست! 🚙 سپس به ذهنم گذشت که دو مأمور ساواک به خانه‌ام خواهند رفت؛ پس باید پیش از آنها برسم و همسرم را با‌خبر کنم تا غافلگیر نشود. با پدر و مادر خداحافظی کردم و به‌سرعت خارج شدم. وقتی به خانه رسیدم، دیدم اوضاع عادی است و هیچ کس به آنجا نیامده است. همسرم را از آنچه گشته آگاه کردم. 🔰 بخشی از خاطرات دوران جوانی و مبارزات آقا به نقل از کتاب «خون دلی که لعل شد» 💫 رسانه اختصاصی نوجوانان سایت Khamenei.ir 👇 🌱 @Nojavan_khamenei