نورالهدے⚘️
🍃 در بین راه کوفه و شام در دیری گوشه‌نشینی اختیار کرده بود✨ نیمه شب صداے ذکر و تسبیح خداوند را شنید
🍃 همیانی آورد که در آن ده هزار درهم بود و سر مطهّر را ساعتی به امانت گرفت. به صومعه برد با گلاب شستشو داد، و با مشک و کافور خوشبو گردانید، و بر سجاده ی خویش گذاشت...😭 می‌نالید و می‌گریست و به آن سر منور می‌گفت: یا اباعبدالله! به خدا سوگند بر من گران است که در کربلا نبودم که جان خود را فدای تو کنم💔 یا اباعبدالله! هر گاه جدت را ملاقات کردی گواهی بده که من شهادتین را گفتم و در خدمت تو اسلام آوردم. راهب مسلمان شد❣ (و کسانی هم که با او بودند مسلمان شدند) و سر مقدّس را برگردانید و بعد از این جریان از صومعه بیرون آمد، و در کوهستانی می‌زیست و به عبادت و پارسایی ادامه داد تا از دنیا رفت... و مسلمان از دنیا رفت...🌱 لشکریان به سمت شام رفتند نزدیک شام که خواستند سکه ها را بین خود تقسیم کنند، دیدند همه سفال شده ✨ و بر یک طرف آن‌ها نوشته بود: «وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ» (ابراهیم ۴۲) هرگز مپندار که خدا از کردار ستمکاران غافل است... و سلام بر نور چشم پیامبر❣ که چراغ هدایت است... و شعاعی از روشنایی‌اش نصرانی را یک شبه مسلمان می‌کند اے کاش دلهاے ما هم به نور پاک شما روشن شود... ✨ 🏴 @nooorolhoda