🕋بسمالله الرحمن الرحیم
🌹🇮🇷
«شب حنظلهها؛ خاطرات داستانی روحانی شهید محمدمهدی آفرند»، فرمانده دسته ویژه غواص گردان ۴۱۲ لشکر ۴۱ ثارالله توسط انتشارات شهید کاظمی
بخشی از کتاب «شب حنظلهها؛ خاطرات داستانی روحانی شهید محمدمهدی آفرند» میخوانیم:
چند دقیقهای برای بچهها سخنرانی کرد و در پایان روضه حضرت زهرا سلام الله علیها را خواند. همه اشک میریختند، خودش از همه بیشتر. شروع کرد به سینه زدن و نوحه خواندن: «چه زیباست شهادت، چه زیباست شهادت، شهادت شیرین است.»
آخر سخنانش گفت: «بچهها امشب، شب حنظلههاست، امشب خیلی از حنظلهها (تازه دامادها) شهید میشن!»
یکی از بچهها پرسید: «منظورت چیه؟! کدوم یکی از بچهها شهید میشن؟»
با دست اشاره کرد سمت یکی، یکی و گفت: «تو شهید میشی! … تو و تو شهید میشید! …»
یکی از بچهها سرش را نزدیک گوش محمّدمهدی برد و پرسید: «خودت چی؟! خودت هم حنظله هستی.»
لبخندی شیرین زد: «خودم هم امشب شهید میشم.»
کتاب «شب حنظلهها؛ خاطرات داستانی روحانی شهید محمدمهدی آفرند»، فرمانده دسته ویژه غواص گردان ۴۱۲ لشکر ۴۱ ثارالله در قطع رقعی و ۲۵۵ صفحه، به کوشش رضا کشمیری به رشته تحریر و توسط انتشارات شهید کاظمی)
نوشتن از شهید سخت است. شهیدی که گل سرسبد و محبوب همه خانواده و اقوام و دوستانش بود. روحیه حمایت از مظلوم و ظلم ستیزی او در دوران قبل از انقلاب از او یک مبارز چریک ساخته بود. با اینکه نوجوانی ۱۲ ساله بود اما در مبارزات مسلحانه شرکت میکرد. بسیار فعال و مهربان بود. تا فرصتی مییافت به اقوام و خویشان مخصوصاً مسنترها سر میزد و صله رحم میکرد. نمینشست که برایش شیرینی و