احادیث آیه ۲۷ از سوره احزاب - تفسیر روایی اهل بیت علیهم السلام
🍀🍀
در شأن بنیقریظه نازل شده است. چون رسول خدا (وارد مدینه شد و پرچم جنگ پیچیده شده بود و جنگ به پایان رسیده بود، رسول خدا (خواست تا غبار را از تن خویش بزداید که جبرئیل ندا داد: «سرزنشگر تو خواهان جنگ با توست. به خدا سوگند! به خاطر سرزنش و ملامتی که آنان کردند، فرشتگان هنوز دست از جنگ نشستهاند؛ پس تو چگونه آنان را تحمّل کردی و دست از جنگ شستی. خداوند به تو امر فرموده که نماز عصر را در بنیقریظه بخوانی و من جلودار تو هستم و دژ آنها را به لرزه درخواهم آورد. ما درپی آن قوم میرویم و آنان را میرانیم تا به حمراء الاسد برسند». رسول خدا (بیرون رفت و حارثهًْبننعمان به استقبال او آمد. رسول خدا (به او فرمود: «ای حارثه! چه خبر»؟ حارثه پاسخ داد: «ای رسول خدا (! پدر و مادرم فدای شما باد! دِحیَه کَلبی، در میان مردم ندا میدهد و میگوید: «همه باید نماز عصر را در بنیقریظه بخوانند»». رسول خدا (فرمود: «آن منادی، جبرئیل است، علی (را صدا بزنید». علی (آمد و رسول خدا (به او فرمود: «در میان مردم ندا داده و بگو: «همه باید نماز عصر را در بنیقریظه بخوانند»! امیرالمؤمنین (آمد و در میان آنان ندا داده و آن جمله را فریاد زد. مردم بیرون رفته و بهسوی بنیقریظه رفتند. علی (درحالیکه پیشگام رسول خدا (قدم برمیداشت و پرچم بزرگ را در دست داشت، بیرون رفت ... چون محاصره بر بنیقریظه تنگتر شد، تحت حکم رسول خدا (درآمدند و رسول خدا (دستور داد تا مردان آنان را که هفتصد تن بودند، به اسارت درآورند و زنان را از شوهرانشان جدا سازند و آنان، امر پیامبر (را اطاعت نمودند. مردانی از اوس نزد رسول خدا (رفتند و عرض کردند: «ای رسول خدا (! شأن همپیمانان ما و دوستان ما از مردم دیگر پایینتر نیست؛ چراکه آنان در همه جا ما را در مقابل خَزرَج یاری کردند. شما به عبداللهبناُبَی، در یک صبح هفتصد زرهپوش و هفتصد بیزره بخشیدید، درحالیکه شأن ما از عبداللهبناُبی پایینتر نیست. چون زیاد به رسول خدا (اصرار نمودند، رسول خدا (به آنان فرمود: «آیا راضی نمیشوید از اینکه داوریِ میان آنان را به مردی از قبیلهی شما واگذار کنم»؟ آنها پاسخ داد: «آری، راضی میشویم، آن مرد کیست»؟ رسول خدا (پاسخ داد: «سعدبنمعاذ». مردان اوس گفتند: «ما به داوری او راضی میشویم». پس او را در مِحَفّه نشانده و آوردند و مردان اوس به دور او گرد آمده و به او میگفتند: «ای ابوعمرو! از خدا بپرهیز و در حقّ همپیمانان و دوستان خود نیکی بورز؛ چراکه آنان ما را در بُعاث، حدائق و در همه جا یاری کردهاند. چون مردان اوس زیاد اصرار ورزیدند، سعد به آنان گفت: «هنگام آن رسیده که سعد تحت تأثیر هیچکس قرار نگیرد و در راه خدا از سرزنش هیچسرزنشکنندهای نترسد». مردان اوس گفتند: «دردا و دریغا بر قوم! به خداوند سوگند! بنیقریظه به آخر الزمان پیوستهاند. دراینهنگام زنان و کودکان، نزد سعد شروع به گریه کردند و چون ساکت شدند، سعد به آنان گفت: «ای جماعت یهود! آیا به داوری من در میان شما راضی میشوید»؟ آنها پاسخ دادند: «آری، به داوری تو راضی هستیم و از تو انصاف و داوری پسندیده و رأی نیک را امید داریم». جماعت یهود دوباره سخن خود را تکرار نمودند و گفتند: «آری، ای ابوعمرو». سعد از روی احترام رو به رسول خدا (کرد و عرض کرد: «ای رسول خدا (! پدر و مادرم فدای شما باد! نظر شما چیست»؟ حضرت پاسخ داد: «ای سعد! در میان آن حکم کن؛ زیرا که من به داوری تو راضی هستم». سعد گفت: «ای رسول خدا (! حکم من این است که مردانشان باید کشته شوند و زنان و کودکانشان اسیر گردند و غنایمشان میان مهاجرین و انصار تقسیم گردد». رسول خدا (برخاست و فرمود: «حکم کردی به همانچه که خداوند از فراز هفت آسمان به آن حکم کرده است». سپس زخم سعدبنمعاذ ترکید و سرباز کرد و همچنان از آن خون میرفت؛ تا آنکه جان سپرد. اسرا بهسوی مدینه برده شدند و رسول خدا (امر فرمود تا گودالی حفر کنند. پس آن گودال در بقیع حفر شد و به هنگام شب، رسول خدا (دستور فرمود که آن مردان را یکییکی بیاورند. و بهاینترتیب آن مردان یکییکی آورده و گردن زده میشدند. رسول خدا (آنان را در طول سه روز به هنگام صبح و شام به قتل رساند و میفرمود: «به آنان آب گوارا بنوشانید و غذای خوب دهید و به اسرای آنان نیکی ورزید. تا آنکه همگی آنان را به قتل رساند، و خداوند بر رسول خود (در شأن آنان این آیه را نازل کرد: وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ یعنی از دژهایشان وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقًا* وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیَارَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ وَ أَرْضًا لَّمْ تَطَؤُوهَا وَ کَانَ اللهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرًا
🍀🍀
http://alvahy.com/%D8%A7%D8%AD%D8%B2%D8%A7%D8%A8/27