ایشان روزی به من گفتند؛ که برای قرائت قرآن به مجلسی برویم، بعد مدتی به من گفت که برای نماز جماعت به مسجد خندق آباد برویم و من هم رفتم؛ در آن مسجد آقا سیدی بودند که مشغول تدریس صرف بودند و «ضرب ؛ ضربا» درس می دادند و من هم علاقه مند شدم و در کلاس درس ایشان شرکت می کردم، بعد مدتی به درس شیخ علی اکبر برهان رفتم و یواش یواش ذوق طلبگی پیدا کردم و.. این همه برکات بخاطر رفیق خوب بود.
گلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دل آویز تو مستم
بگفتا من گلی ناچیز بودم
و لکن مدتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
وَ آوِنِی فِیهِ بِرَحْمَتِکَ إِلَی (فِی) دَارِ الْقَرَارِ
خدایا مرا با خوبان رفیق کن و به رحمت خودت مرا در بهشتت جای بده!
بالَهِیَّتِکَ یَا إِلَهَ الْعَالَمِین
به خدایی خودت قسم که این دعاهای مرا مستجاب کن و در بهشتت جای بده، تازه اگر من را به جهنم بردی با دوری تو چه کنم؟!
امیر المومنین (ع) در دعای کمیل خطاب به خداوند می فرمایند: خدایا گیرم که من به آتشت صبر می کنم، ولی فراق تو را چه کنم!؟