سلام ❤️
من جابر۱ رو خیلی دوست داشتم
جابر۲
تمام صحنه هایی که جابرو روی صحنه میدیدی. حس خیلی خوبی بود
این بار نه به عنوان یه جوون دانشمند بسیجی مثل جابر۱.
این بار تو تمام صحنه ها به عنوان یه
#شهید میدیدیش.
صحنه موکب از نظر من واقعا گل جابر۲ بود💔:)
صحنه ای که عشق و لبخند و همه چیزو همزمان داشت.
کربلا، اربعین، مداحی، و جابری که شهید بود... و علی ای که رفیق بود... همه اینا خودشم کافی بود که این صحنه یه صحنه خیلی خاص بشه...
ولی اون صحنه چیزی بیشتر از اینا داشت...
گریه ها و حسین حسین گفتنای صاحبه، دختری که اومده بود برای دشمنی با حسین و شیعیان حسین... ولی حسین فاطمه خوب بلده دل ببره از آدمی که ریشه پاکی داشته باشه...
و دیگه اون صحنه فقط خاص نبود. کلمه ای برای توصیفش بلد نیستم...
صحنه نماز شب خوندنشم آدمو هوایی میکرد
نمیشد نگاه کنی و اشک نریزی...
اگه جابر۱ غنی بود، جابر۲ سرشار تر از معنی کلمه غنی بود.
جابر۱ بهترین چیزی بود که تصورشو میتونستم بکنم.
ولی جابر۲ انقدر قشنگ بود که بنظرم حتی جابر۱ دربرابرش یه مقدمه محسوب میشد.
بیشتر از این بلد نبودم حسمو تو کلمات بگنجونم...
ولی جابر۲ عاشق بودنو خوب یادمون داد...
قبلشم عاشق بودیم.
با اسم حسین دلمون میلرزید...
ولی این عشق خیلی شعله ور تر شد...
و شاید این بار بود که قشنگ فهمیدم یعنی چی احب الله من احب حسینا...
ولی تا خدا بنده ای رو دوست نداشته باشه عشق حسینو بهش نمیده!....
احب الله من احب حسینا...