موسسه فرهنگی _ هنری نورالهدی 🇮🇷
بسم الله الرحمن الرحیم #قسمت_هجدهم 📜 #قند_پهلو 📚🖇 جمعه 23 مهر حوالی ساعت 10 صبح من و احمد رسی
بسم الله الرحمن الرحیم 📜 📚🖇 اصلا قابل باور نبود این اتفاقات توی چند ساعت رقم بخوره . به معجزه شبیه تر بوده تا واقعیت . حوالی ساعت ۷ شب رسیدیم بیمارستان . پرستار همراه ما رو به اورژانس بیمارستان مفید تحویل داد و با آمبولانسی که آمده بود برگشت . چند دقیقه بعدش دستیار دکتر روزبه کنارم ایستاده بود و داشت شرح حال بیمار رو می گرفت . * آقای دکتر با این توضیحاتی که دادم به نظرتون چه میشه ؟ - ببین خانم اصلا قابل پیش‌بینی نیست . این مورد بسیار نادره ؛ نوزادان با این مشکل ۲۴ ساعت بیشتر زنده نمی مونند. نوزادان این چنینی اگر شانس بیارن و در همین ساعات اولیه مشکل شون تشخیص داده بشه عمل میشن و زنده می مونند اما ....واقعا با این تعریف شما از این بچه که شیر می خورد و حتی یک بار جراحی شد . اصلا نمیشه نظر داد. .... حسین به بخش مراقبت‌های ویژه نوزادان منتقل شد . خوشبختانه اتاق مادران شیر ده تخت زیاد داشت . من توی بیمارستان مستقر شدم . احمد هم شب رو توی ماشین خوابید . منتظر بودیم فردا روز سرنوشت ساز فرا برسه . ...... صبح رفتم پیش حسین ، آرام و بی صدا خوابیده بود. تا مدتی کنارش نشسته بودم . بخش خیلی شلوغ بود . انسان وقتی پا توی بیمارستان می‌گذاره تازه می‌فهمه چقدر دردهای خودش سبک و ناچیزه . اینقدر نوزادان عجیب و غریب تو بخش بستری بودند که من می ترسیدم سر بچرخونم. از نوزادی با سری به بزرگی هندوانه نارس ؛ نوزادی که شکمی باد کرده عین زنان پا به ماه داشت و یک وزنه روزی شکمش بسته بودند 😱😱😱 * خانم پرستار پسرم کی میره اتاق عمل ؟ - نمی دونم باید از اتاق عمل سوال کنید . * سلام ، احمد جان . خوبی . دیشب خوب خوابیدی ؟ _ سلام عزیزم . چه خبرا ؟ * خبر خاصی نیست . فقط انتظار . یه سر به اتاق عمل بزن بپرس کی نوبت حسین میشه . _ باشه الان میرم. ......