چند شب پیش،تیکه ای از وجودمو کندم و رهاش کردم.
سخت بود،اما داشت عذابم میداد.
نمیخواستم تمام تابستونم و با غمش بگذرونم!
براش برای اخرین بار کلی گریه کردم، کلی غصه خوردم، کلی بهش فکر کردم، و فردا صبحش پاشدم ورزش کردم،خندیدم،بیرون رفتم.
همینقدر راحت ی تیکه از وجودمو توی اون شب جا گذاشتم.
شما بهش میگید دل کندن؛
من میگم قوی شدن..!