خواندن زیارت عاشورا کار هر روزش شده بود شلمچه بود که چشماش مجروح شد. کم کم بیناییش رو از دست داد، با این حال زیارت عاشورا خواندنش ترک نشد، باضبط صوت هم زیارت عاشورا گوش می‌داد. توی ماه محرم حالش خراب شد. پدرش می گفت : هرروز می‌نشستم کنار تخت برایش زیارت عاشورا می‌خواندم. اما روز عاشورا یه جور دیگه زیارت عاشورا خواندیم. ساعت ۱۰‌ صبح بود که از من پرسید: بابا! حرّ چه روزی شهید شد؟ گفتم: روزعاشورا گفت: دعاکن من هم امروز حٌرّ امام حسین بشم ظهر که شد، گفت: بابا بی قرارم... بگو مادر بیاد بعد هم گفت: برایم سوره‌ی فجر بخوان، شروع کردم به خواندن به آیه «یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه» که رسیدم، خیلی گریه کرد گفت: دوباره بخوان ۱۳ یا ۱۴ بار برایش خواندم همین جورگریه می‌کرد... هنوز سیر نشده بود، خجالت کشید دوباره اصرار کنه گفت: بابا! مادر نیومد؟ گفتم: نه هنوز گفت: پس خداحافظ قرآن رو گذاشتم روی میز برگشتم انگار سالها بود که جون داده. شهید محمدتقی شمس شادی روحش صلوات🌹 🔻@range_khodaa🔻