سلام بزرگوار یک کانال دارم یک رمان جذاب می زاره هم عاشقانه هم امنیتی قسمتی از این رمان رو بخون بعد عضو شو تا ازدست ندادی 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 (رمان عشق به وطن ) مهرانه :داشتیم با خانواده چایی میخوردیم !یک دفعه یک پیااام اومد دد از جام پریدممم وااای مهنا : مهرانه !حالت خوبه ؟ مهرانه :آ آ ر ره خ و ب م مهنا : مهرانه: با خوندن پیام سریع رفتم بالاتو اتاقم 😖 می خواستم زنگ بزنم به دکتر توفیقی استادم ولی .... پ'ن :یعنی چه پیامی اومده بود! ادامه دارد ...🍃 ______________________________ مهرانه ومهنا خواهر های محمد هستن ☺️ رسول عاشق میشه 🤣بیاو ببین قصد ترور ... دارن 😢 راستی رمان بچه مهندس هم می زاریم اگر با سریال بچه مهندس اشنا نیستی تو این کانال میتونی هم رمانش رو بخونی هم باهاش اشنا بشی 😉☺️ ادامه ی رمان در https://eitaa.com/joinchat/3100180637C340f3ade9e ورود اقایان ممنوع 🚫