رمان عاشقانه و طنز
رمان در مورد دختری به نام طناز که وضع مالیش خوب نیست و با بورسیه وارد دانشگاه پزشکی تهران میشه...
از بدو ورود براش ماجراهایی به وجود میاد و با پول دار ترین و خوش تیپ ترین پسر دانشگاهشون که کل دخترا دنبالشن اشنا میشه و مجبور میشن باهم ازدواج سوری کنن...🤭😍
قسمتی از رمان:
طناز
سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم:
منظورش چی بود که خیلی چیزا باید دربارت بفهمم؟
+پیشنهاد میکنم زیاد حرفاشو جدی نگیری؛کلا احساس میکنه خیلی بامزست.میخواستم قبل رفتن پیش پدرم در مورد رفتارتم یکم صحبت کنیم.ولی پیش سحراب دیدم یه چیزایی هم بلدی!
پس فکر کردی از پشت کوه اومدم...باید بشم یه دختر شیک و سنگین که عاشق پسرشه!درسته دیگه؟
+بله
بیا ببین چه جوری نقش دو عاشقو بازی میکنن و آخرم....❤️
https://eitaa.com/joinchat/3994681529Caba7690c8b