هدایت شده از ناصر سلطانپور
✔️ دل نشکَنیم!! 🍀"حسین بن منصور حلّاج" را در ظهر ماه صیام گذر به کوی جذامیان افتاد. 🍃 جذامیان به ناهار مشغول بودند و به "حلاج" تعارف کردند،"حلاج" بر سر سفره نشست و چند لقمه به دهان برد. 🍃جذامیان گفتند: دیگران هرگز بر سر سفره ما نمی‌نشینند و از ما می‌ترسند! 🍃حلاج گفت: آنها روزه‌اند و برخاست! 🍀غروب، هنگام افطار ‏حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول فرما! 🍃شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که روزه‌ شکستی! 🍃"حلاج" گفت: ما میهمان خدا بودیم، روزه شکستیم ولی دل نشکستیم! 🍀آنجا که دلی‌بود به میخانه نشستیم 🍃آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم 🍀 از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب 🍃ما توبه شکستیم ولی‌دل نشکستیم !