بسم الله الرحمن الرحیم اصلا محرم که از راه میرسه،نه تنها موج جدیدی از محبت و عطش مهرِ اباعبدالله تو دل تک تک ما می‌ریزه، که گویا روح مهربونی بین اهالی روستا هم بیشتر از قبل جاری میشه. هرچی به تاسوعا و عاشورا نزدیک میشیم،ببشتر دلتنگ حاج قاسم میشم. خبر شلوغی سوریه و تاخت و تاز داعش تو روستا هم پیچیده ... همه عادت داریم تاسوعا و عاشورای هرسال تو فضای باصفای مسجد با حاج قاسم دیداری تازه کنیم... چند دقیقه سخنرانی ساده و بی آلایشش عجیب به دلمون می‌شینه. اما امسال امیدی به حضورش ندارم،با اوضاعی که تو سوریه به وجود اومده و درگیری شدید حاج قاسم دل از دیدنش کندم. تو آبدارخونه مسجد، غرق شستن استکانهای چای عزادارا بودم که دستی به شونم خورد و همزمان صدای آشنایی از پشت سر گفت: تقبل الله حاجی... بی مهابا سر برگردوندم وبا همون دستهای خیس حاج قاسم رو تو آغوش کشیدم و گفتم،سلام برادر... سلام دلاور... دلم رو روشن کردی... چشمم به چشمهای خسته و بی خوابش افتاد وگفتم ،حاجی به ما اطمینان نداری؟ ما کارها رو با بچه های روستا سروسامون می‌دادیم...به زحمت افتادی... نگاه شیرینی کرد و گفت...این روضه ها هم جزئی از جنگ با دشمنه..‌.نشوندمش و یه استکان چای دادم به دستش... چقد همین جمله کوتاهش به دلم نشست...حاج قاسم تمام آرمانش مبارزه با ظلم بود.انگار تو نگاه حاجی ، تمام دنیا فقط تو دو تا جبهه خلاصه میشد... جبهه ظالم و جبهه مظلوم... حاجی...‌ محرم ۹۹ چقد چشم کشیدم تا دوباره بیای... رفتی و جای خالیت، قلبمو به درد آورده... کاش وسط شور این روزهای ایران،بودی وبا همون کلمه های ساده دوباره به ما گوشزد میکردی که ما همه باهم هستیم، تو یک جبهه،با یک هدف... پیروی از نائب امام و مبارزه با دشمن وسرنگونی مظاهر ظلم از همه دنیا... انشاالله... میدونم... تو از همون آسمونها...از همون بالا بالاها برای حرکت ما به سمت همون هدفهای بزرگ ،برای انتخابهای ما،برای تصمیم های ما دعا میکنی‌... میدونم...😭😭 ┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄ ✅https://eitaa.com/Nsiasi🇮🇷