تماشای پرواز پرنده ها برای همه ی ما زیبا، خاطر انگیز و رویایی است. هیچ کداممان پرواز در اوج را تجربه نکرده ایم، حداقل سال هاست...
ما را یارای این نیست که بدانیم
این پروازِ در اوجِ رویایی چه فشاری بر بال های پرواز مان می آورد ...اما شرط پرواز همین فشار هواست ...
ما هوا را حذف کردیم بال هایمان را مکانیکی کردیم و بجای شور و گرمای برخورد ها و تفاوت ها بنزین هیجان و درک متقابل و روانشناسی شخصیت گذاشتیم...
هوا سرد شده اما بال های مکانیکی ما سودای رسیدن به اوج را وانمی نهند ....برعکس عشق تو الیشیای عزیز ...
عشق تو و دولین دوباره زندگی را در این دنیای سرد مکانیکی به یاد ما آورد... تو حاضر نیستی تحت هر شرایطی عشق را قربانی کنی...
عشق تو به یاد ما آورد که، عشق، خود را در لجنزار عادت و شک و تردید و تظاهر خفه نمی کند و عشاق را به زمین بازی پر التهابی پرتاب می کند و خودش در صحنه ی تولدی بعد از تولدی، کیمیای جوانی سرمی کشد... آنجا که سایه سیاه پدرت شک و تردید دولین را شعله ور کرد، تو را راهی سفری کرد تا این شک و تردید ها بریزد، سفری که لحظه لحظه اش مانند سمی تو را از پا انداخت و تو درد کشیدی و بغض های نفس گیره را قورت دادی ...بی تفاوتی ها را تحمل کردی تا این عشق پا بگیرد ...
تو به عشق های متظاهرانه دل نبستی و وقتی به ظاهر عشقتان داشت پا می گرفت گول نخوردی و خود را به دل سخت ترین قصه انداختی میان مشتی خلافکار و قاتل رفتی تا با خالص ترین عشق هم آغوش شوی...
آنجا که تو با دو دوتا چهارتا های جهان ما سودای بدست آوردن دولین را در سر داشتی مشت و لگد های عشق بر سر و صورتت خورد تا مستانه هوشیار شوی...یا بقول شاعر از طلب قرار دست برداری تا که قرار آیدت...
@oasisnaghde_film