کودکیم مثل برق و باد گذشت، به خیلی از آرزوهایم نرسیدم و قد کشیدم
قد کشیدم و نشد آن عروسک زیبا با لباس عروس پشت ویترین فروشگاه را بخرم، میگفتن:صبر کن...
از دنیای کودکی فاصله گرفتم و نشد جامدادی موزیکال که درارزوی داشتنش بودم را بخرم،
دلم یک تراش رومیزی از آن که لاله با خودش سر کلاس می آورد میخواست، اما نشد... وحسرت داشتنش در دلم ماند، میگفتن: صبر کن، صبر کردم و بزرگ شدم، گذشت، اما کودکیم ناتمام گذشت
بعضی وقتها، خیلی چیزها آرزوی داشتنش در دل آدم میماند،
فرقی نمیکند، در کودکی یا بزرگسالی...
الان آن تراش و جامدادی و عروسک را دارم، از دیدنشان ذوق کردم اما ذوق کودکانه آن وقتها نه...
دیگر آرزوی من داشتن آنها نیست بودنشان همان وقت برایم لذت داشت، که اگر داشتم فکر میکردم تمام دنیا را دارم،
آرزوهایم قد کشیدند بزرگتر شدند، از من هم قد کشیدند، هنوز بعضی از آنها، وحسرت داشتنشان در دلم ماند و نمیدانم کی به دستم برسد، انگار تا ابد باید در حسرت داشتن آرزوهای دست نیافتی، شاید هم دست یافتنی اما دیر باشیم،
کاش همه آرزوهایمان به وقتش تبدیل به خاطره شیرینی بشود ،
کاش هیچوقت دیر نشود...🌹
#نوستالژی
💯
اینجا خاطرات هر ایرانی زنده میشه/کلیک کن