۵ دقیقه بعد از شلیک موشک ها
بابام زنگ زده که موشک زدن
بیرون نری
طفلک پیرمرد ۸۰ ساله صداش می لرزید
نگران ما بود
یاد زمان جنگ افتادم
یه بار آژیر زدن
برقا رفت
بردمون انباری ته خونه
فرشا رو لوله کرد مثل سنگر گذاشت جلومون
همه خاطرات جنگ برام تداعی شد
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f