دیشب خواب دیدم که مرده بودم ...
روز اول یه فرشته اومد بهم گفت :
چی میخوای؟ بهش گفتم : آب
گفت برو بالای اون تپه آب بخور ... وقتی رفتم دیدم یه چشمه بزرگی بود، دل سیر آب خوردم
روز سوم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟
بازم گفتم : آب ...
گفت برو بالا اون تپه آب بخور ... درحالی ک چشمه کوچکتر شده بود ، دل سیر آب خوردم
روز هفتم، همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟؟
بازم گفتم آب
گفت برو بالا اون تپه ... در حالی که چشمه کوچک و کوچکتر شده بود آب خوردم....
بعد چهلم همون فرشته گفت : امروز چی میخوای؟ ... با عطش فراوان
گفتم : آب ...
گفت برو بالا اون تپه ... در کمال تعجب دیدم قطراتی مدام در حال ریزش هستند ...برگشتم و به فرشته گفتم :
چرا اینطوری شده؟؟؟...
گفت : روز اول ، همه دوستات ، فامیلات ، عشقت و مادرت برات اشک ریختند ، روز سوم فقط عشقت ، رفیقات و مادرت برات اشک ریختن ...
روزهفتم فقط عشقت و مادرت برات اشک ریختن ولی روز چهلم فقط این مادرت بود که برات اشک میریخت و همین قطرات همیشه پاپرجاست...
وقتی بیدار شدم پای مادرمو بوسیدم و فهمیدم عشق فقط مادر است و بس
سلامتی تمامی مادران وطنم♥️
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f