من نشستم که ظلمت شب را با نوای تو غرق نور کنم و علی ای همای رحمت را صد و ده مرتبه مرور کنم چه بگویم ز شأن تو وقتی در مقامت نوشت پیغمبر ضربه‌ ی خالصانه ی حیدر از عبادات خلق بالاتر گوشه ای از نگاه زیبایش به دل خسته نور می بخشد او که با رزم بی همانندش به سپاهش غرور می بخشد گفت پیغمبر خدا به همه من به جز تو ولی نمی خواهم شرف و عزت‌ دو دنیا را بی ولای علی نمی خواهم شأن قرآن اگر چه وصف علی است و مقامش کمی از او کم تر تازه از آیه های محکم هم محکمات علی است محکم تر تو همان باب شهر علم نبی و کجا می شود تو را فهمید از ابوذر بپرسم از سلمان؟ از که باید ز شأن تو پرسید؟ هرکجا در نبرد نام تو بود خونِ ناپاکشان هدر می رفت تو نبودی شبیه آن بزدل که به وقت نبرد، در می رفت گفتم و سوختم که فهمیدم مدح تو کار مثل ماها نیست تو که در ذهن ما نمی گنجی واژه ای در مقامت اینجا نیست شعر از: علی بالایی https://eitaa.com/olomeeansani https://eitaa.com/sharhenahgolbalaghe