رضا شدی و رضای خداست در نظرت
سلام بر تو و اجداد و مادر و پدرت
تو را که حضرتِ شمس الشموس می خوانند
سزد که سجده کند آسمان به خاکِ درت
به نام و کنیه شبیهِ علی ابالحسنی
خدا به نامِ علی کرده است مفتخرت
رئوف هستی و این رافت خداییِ تو..
سبب شده است که باشد شلوغ دور و برت
به حق ، تو عالمِ آلِ محمدی آقا
که فخر شیعه شده بحرِ علمِ پُر گهرت
حریمِ امنِ الهی شده است کشورِ ما
از آن زمان که گرفتی اش زیرِ بال و پرت
نشانِ کشور ما گشته نورِ گنبد تو
و خاکِ ما شده آغوشِ ریشه ی شجرت
شدی برای پیمبر تو نیز پاره ی تن
و حرزِ فاطمه باشد به هر بلا سپرت
ولای توست همان لااله الا الله
خدا شناسی و توحید می شود ثمرت
مناظرات تو، علم تو را نمایان کرد
غرورِ مکتبِ دشمن شکست با هنرت
چه روشن است جهان در نگاهِ شیخ صدوق
چرا که بوده دوچشمش عیونِ هر خبرت
بهای شیخِ بهایی به خادمیِ تو بود
مهارتش همه شد خرجِ سایبانِ سرت
از آن زمان که رضای دلم رضای تو شد
شدم برای همیشه گدای در به درت
اگر چه اهل گناهم اگرچه رو سیهم
قبول کن تو مرا هم به خاطرِ پسرت