تو کلاس عق میزدم و حالم داشت بهم میخورد که صدای استاد بالا رفت: - خانم برو از کلاس بیرون.. جلو دهنمو گرفتم و سریع خودمو به سرویس رسوندم..چندباری به صورتم آب زدم که استادم اومد داخل و درو قفل کرد - دخترکوچولو..مگه نگفتم بچه دار نشیم؟! درسته زنمی ولی اگه تو دانشگاه پخش شه و به گوش خانواده و دختر عموم برسه همه چیزو از دست میدم...یه پاکت جلوم گرفت: - اینو بعنوان مهرت بگیر برو..برو دیگه نیا..این بچه هم دیگه مهم نیست..فقط یجوری برو که کسی نفهمه..! پاهام سست شد و رو زمین نشستم و..🚶‍♂💔🖤📵 https://eitaa.com/joinchat/159384409C13d0371ef9