رفته بود که کرمان درسش را ادامه بدهد، اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد. کنار درس و مشق گشت دنبال کاری تا لقمه حلال در بیاورد. هتل کسری نیرو می خواست. هنوز یکی دو هفته نگذشته به چشم همه آمد. رئیس هتل نه به اندازه یک گارسون که بیشتر از چشم هایش به او اعتماد داشت. بعد انقلاب خیلی ها اهل احتیاط شدند، اما قاسم از قبلش هم رعایت می‌کرد. از همکارانش در هتل کسی یاد ندارد حتی تا یک بار غذایی را مزه کرده باشد. 🎙 راوی: حجت الاسلام عارفی 📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 12 🔹کتاب 🔹خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل 🔸رقعی | 256 صفحه 🔸 ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@oramiralmumininhaidar