نقل است در یک روستایی گاوی داشتند که چند خانواده از شیر آن استفاده میکردند و منبع روزیِ آنها بود ...
یک روز گاو خواست تا از کوزه بزرگی ؛
آب بخورد اما سر گاو درون کوزه ؛
گیر کرد .
مردم روستا اول خواستند کوزه را بشکنند اما گفتند :
نزد ریش سفید برویم تا شاید ؛
راه چاره بهتر ببیند.
ریش سفید گفت: سر گاو را ببرید،
بریدند و گفتند : هنوز سر گاو در کوزه مانده!
ریش سفید گفت :
حالا کوزه را بشکنید! وچنین کردند.
ریش سفید رفت و ناراحت و غمگین ؛
در گوشه ای نشست.
مردم گفتند: ای ریش سفید ؛
ناراحت نباشید هم گاو و هم کوزه ؛
فدای شما.
گفت: من ناراحتِ گاو یا کوزه نیستم ؛
از این ناراحتم که اگر شما
من را نداشتید میخواستید چگونه امورات زندگی خود را بچرخانید!
حالا ما نگرانیم اگر این رئیس جمهور دلسوز
و خلاق را نداشتیم چه بلائی ؛
سرمان می آمد؟؟؟😑😑😑😂😂😂