فریادرس
💬 زمستون سردی بود. مدرسه تعطیل شده بود ولی من پولی نداشتم برگردم خونه؛ حتی پولی برای خریدن زغال و گرم کردن اتاقم نداشتم. اون روز پدرم به اصرار مادرم اومد اصفهان تا منو برگردونه خونه، ولی برف سنگین همه ی راه ها رو بسته بود و ما توی مدرسه اسیر شدیم...
📻 مجموعه داستان لحظه ی دیدار (ملاقات با امام زمان(عج))