استاد منصور براعتی دربارة حقیقت مرگ برآن است که گرفتاری انسان به اوهام و خیالات، مانع از درک حقیقت مرگ می شود. آنچنانکه از معارف قرآن و روایات استفاده میشود، فردی که وجود او عاری از اوهام و خیالات است، حقیقت مرگ برای او قابل درک خواهد بود و آن را امری کاملاً طبیعی، درست به مانند یک نقل مکان سادهی روزمره خواهد دید. وقتی حقیقت مرگ روشن شد، معنای گریهی معصومین- علیهم السلام- نیز روشن خواهد شد. امیرمؤمنان- علیه السلام- می فرماید: اگر پردهها کنار رود، یک ذره بر یقین من افزوده نمیشود. اگر بشر رهروان خوبی برای ائمه ی معصومین- علیهم السام- بود، یقیناً قضیهی مرگ برای آنها خیلی ساده میشد و ناراحتی به نام مرگ نداشتند. مرگ برای آنها مانند یک مسافرت عادی و یا تعویض لباس بود. افرادی که در اوهام و خیالات به سر میبرند، مرگ را یک نوع فنا و نابودی میپندارند. بنابراین بر روی اعلامیهی رفتگان مینویسند «کُلُّ مَن عَلَیها فَانٍ » در حالی که فنا به معنی نابودی نیست. آیهی «کُلُّ شَیءٍ هالِکٌ اِلّا وَجهَه » به این معنی نیست که با مرگ همه چیز هلاک میشود. در واقع حقیقت این آیه با مرگ روشن میشود. حقیقتی که تا آن روز در اثرگرفتاری به اوهام و خیالات برای انسان روشن بود. «لَقَدکُنتَ فِی غَفلَهٍ مِن هَذا فَکَشَفنا عَنکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَومَ حَدیدٌ» (ق، 22) در واقع مرگ تولید دوباره است. مطلب دیگر آن است که در روز قیامت همه حتی خود فرشتهی مرگ (عزرائیل) قبض روح میشوند: «کُلُّ نَفسٍ ذائِقَهُ المَوت ». این قبض روح که «بِیَدَالله » صورت میگیرد، به صورت «توفی» یعنی «اخذ تام» خواهد بود. در روایت هست که میفرماید: روز قیامت، مرگ مانند گوسفندی است که به صحرای محشر آورده شده و ذبح میشود و این امر کنایه از آن است که دیگر تغییر و تحولی نیست و همه چیز به مرحلهی ثبات رسیده است.
یکی از قسمتهای مهم این اثر، توضیحات استاد براعتی، پیرامون فشار قبر است. ایشان عقیده دارند؛ منظور از فشار قبر عذاب ها و رنج هایی است که در مرز ورودی دالان برزخ بر انسان وارد میشود. بنابراین مراد، فشار درون قبر مادی نیست. به همین دلیل که برای آن عده از انسانها که در دریا غرق شده یا در آسمان متلاشی میشوند نیز وجود دارد. حتی قرآن دربارهی قوم حضرت نوح(ع) فرمود: آنها در متن آب وارد آتش جهنم شدند: «مِمّا خَطیئاتِهِم اُغرِقوُا فَادخِلوُا ناراً» (نوح، 25) چون برزخ باطن همین دنیاست و انسان در هر جا بمیرد وارد آن عالم شده و فشار جان دادن و عذاب برزخ را خواهد داشت. فشار جان دادن این نیست که تصور شود هر کس در وقت مردن با عذاب و رنج از دنیا رفت، فشار جان دادن داشت و کسی هم خیلی راحت مرد، در واقع هیچ نوع فشاری را تحمل نکرده است. در حقیقت فشار هنگام مرگ، زمانی است که جان انسان از اموری که به آن تعلق دارد با سختی و رنج جدا میشود. در روایات آمده که هرکس تعلّق خاطر بیشتری داشته باشد، این جدا شدن، به سختی کندن گوشت از استخوانش خواهد بود، در حالی که درد آن را احساس خواهد کرد. این سختی ها در مورد انسانی است که علاقه و محبت به امور مادی را در عرض محبت خدا قرارداده است که وقتی وارد برزخ شد آرام آرام جدا شدن از این علاقه ها آغاز می شود (توجه شود که زمان در برزخ مثل زمان در دنیا نیست). کسی که گرفتار تعلّقات دنیوی است، مانند معتادی است که مواد مخدر مصرف می کند و درد بدنش را احساس نمی کند. درد انسان هم یعنی درد دوری از خدا، عطش کمالات و ... که فرد دنیا زده تا وقتی که در دنیاست به علت تعلّقاتی که دارد،آن را حسنمیکند اما وقتی که مرد، این دردها آشکار میشود. این ظاهر شدن اگر در دنیا بود، میتوانست به نفع او باشد. اما بعد از مرگ، علاج ناپذیر است.
انسان یک دفعه متوجه می شود که نشئه تغییر یافته و او از دنیا وارد برزخ شده است. حتی شاید در ابتدا نمیفهمد که مرده است. خانوادهاش را در حال سوگواری میبیند. سعی میکند که برگردد و یا با آنها حرف بزند. وقتی این امر را بینتیجه میبیند، سراغ بدن خود میرود اما آن را هم خارج از اختیار خود می یابد. در آن جاست که کاملاً متوجه میشود که مرده است و درد از این جا آغاز میشود؛ درد جدایی از تمام اموری که به آنها وابسته بود. بنابراین درد و رنج کسی که در ظاهر به راحتی جان میدهد، با کسی که با مریضی و فشار میمیرد و چه بسا اصلاً دردی تحمل نمیکند، قابل مقایسه نیست. این قسمت از کتاب، از جذابترین بخشهای این اثر را شامل میشود که به خوانندگان توصیه میشود با تهیه کتاب، به حقایق پس از مرگ با استنادات قرآنی و روایی از زبان مرحوم استاد براعتی پی ببرند.