فراز مردانی:
قفس حادثه
رفته زسر شوق غزلخوانی ام
خواب ندارد غم پنهانی ام
ساحل صبرم دمی آرام نیست
ثانیه در ثانیه طوفانی ام
باز نشد کوچه ی تنگ قفس
رام نشد مرغ پریشانی ام
شعله بر افروخته بر سینه ام
صاعقه ی سر به گریبانی ام
حیرت از آن ست که من سال هاست
رهگذر کوچه ی حیرانیم
همتی ای عشق نجا تم بده
در قفس حادثه زندانی ام
گر تو صدایم نکنی نیستم
گر تو نگاهم نکنی فانی ام
چون تو شدی منظره ی منظرم
منظره ی شهر چراغانی ام
گر غزل عاطفه خواندم "فراز"
یار فرا خوانده به مهمانی ام
فراز مردانی
@faraz_mardani