غزلی تقدیم به استاد عزیزم جناب دکتر 🌷 تو اقیانوسی و من موج سرگردان و ناکامم تو بی پایانی و من نا تمامم بی سرانجامم خمار آلوده ی افیون شعر بی خودی بودم تعارف زد نگاهت که بیا لب ترکن از جامم غزل می خوانی وطبعت نوازش می دهددل را به دندان میگزم هر آینه انگشت ابهامم تو را ای شمع سوزان محیط آسمانی ها فقط در محضر لاهوتیان پروانه می نانم علی می گویی و سرمست می گردد دل از جامت علی می گویی و لزره می اندازی به اندامم غروبت را نبینم شمس عالم تاب تبریزی تمامت را نخواهم دید... آغاز و سرانجامم