فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هفتم🌱 دوشم آمد فرشته ای از در که رسید ای رفیق وقت سفر سفری عاشقانه باید کرد همره کاروانیان سحر شمع راه تو باد , شعله ی آه! زاد راه تو باد, خون جگر چشمم , از شوق گشت کوکب ریز دامنم شد ز اشک , پر اختر جانم از شوق دوست در تب و تاب دلم از عشق دوست در آذر پا نهادم به فرق هستی خویش پر گشودم به عالمی دیگر بود بزمی به پا در آن وادی که در آن , زهره بود رامشگر مجلسی با صفا تر از مینو محفلی , از بهشت نیکو تر بود سلمان به جمع همچون شمع در کفی جام و در کفی ساغر می زنان در یمین او, مقداد نی زنان در یسار او, بوذر برده از هوششان به نغمه , بلال کرده سر مستشان ز می, قنبر گفت سلمان که کیستی ؟گفتم: شاعر اهل بیت پیغمبر چون مرا رخصت بیان فرمود جا گرفتم به عرشه ی منبر هست در خاطرم که میخواندم این دو مصرع به مدحت حیدر که , علی دست قادر ازلیست رشته ی ما سوی به دست علیست