چند روز پیش یکی از دوستان از یکی از شاگردان مرحوم آقای خویی که ساکن تهران ست نقل کرد که:
روزی با آقای خویی نشسته بودیم و ایشان مشغول کشیدن سیگار بود
شخصی که آن روز از ایران به آنجا آمده بود، با چشمش به سیگارِ در دست آقای خویی اشاره کرد
آقای خویی فرمودند: چیه
گفت: لطفاً یک نخ از سیگارهاتون به من بدید
آقای خویی فرمودند: برای چه
گفت: برای تبرک می خوام از سیگار شما بکشم
آقای خویی فرمود: این چه حرفیه؟مگر سیگار تبرکه؟ سیگار ضرره نه تبرّک. من نه به کسی سیگار می دم نه از کسی سیگار می گیرم نه برای کسی سیگار روشن می کنم
و ادامه دادند: من را هم که می بینی می کشم، اوائل طلبگی خوابم زیاد بود. پیش طبیب رفتم گفت سیگار بکش. سیگار را که شروع کردم خوابم منظم شد.بعد از مدتی رها کردم دوباره خوابم زیاد شد. به همین جهت دیگر سیگار را ترک نکردم