هدایت شده از احمدرضا اخوان
باسلام محضراستادعزیز وبزرگوارم آقای وافی من ازاینکه می بینم عزیزنازنینی چون شما به یاد من هستید به خودم می بالم ومی گویم : ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را شکر کان محنت بی‌حد و شمار آخر شد من دیشب دوباردرس هدایه شمارا (معانی حروف جر)که باتسلط ودقت وسرعت تدریس فرمودید گوش کردم وازآن مخصوصا مقدمه نیکوی آن نکته ها آموختم وآرزوکردم روزی باحبیبم بنشینم وباده پیمائی کنم وباحافظ همدل وهمزبان بشوم. چو با حبیب نشینی و باده پیمایی به یاد دار محبان بادپیما را حضرت استاد: خیلی دوست دارم روزی شما راازنزدیک به بینم وبه پاس این همه نعمت وبرکت وخوشه چینی که ازمحضرشما نصیبم شد دستان مبارکتان راببوسم وبگویم: دیدار تو حل مشکلات است صبر از تو خلاف ممکنات است دیباچهٔ صورت بدیعت عنوان کمال حسن ذات است لبهای تو خضر اگر بدیدی گفتی: «لب چشمه حیات است!» من ازآن روزی که ازطریق فضای مجازی و باتدریس باب رابع مغنی باصدا وتوانایی وفضل وکمال ولطف وعنایت شما آشنا شدم همیشه به یاد شما بوده ام وهستم وباخود زمزمه کردم : هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود از دماغ من سرگشته خیال دهنت به جفای فلک و غصه دوران نرود در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند تا ابد سر نکشد و از سر پیمان نرود هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است برود از دل من و از دل من آن نرود آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود از دل و از جان نرود گر رود از پی خوبان دل من معذور است درد دارد چه کند کز پی درمان نرود هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان دل به خوبان ندهد و از پی ایشان نرود واینک نیز: گر چه دوریم به یاد تو قدح می‌گیریم بعد منزل نبود در سفر روحانی ای نسیم سحری خاک در یار بیار که کند حافظ از او دیده دل نورانی ازخداوند متعال بهترین رابرای شما وخانواده گرامیتان آرزومندم. چون چنین خواهی خدا خواهد چنین می‌دهد حق آرزوی متقین‌ در لب و کفش خدا شکر تو دید فضل کرد و لطف فرمود و مزید ز انکه شاکر را زیادت وعده است آن چنان که قرب مزد سجده است‌ با تو ما چون رز به تابستان خوشیم حکم داری هین بکش تا می‌کشیم‌ خوش بکش این کاروان را تا به حج ای امیر صبر مفتاح الفرج‌ این حکایت را که نقد وقت ماست گر تمامش می‌کنی اینجا رواست‌