#نکات
🚩 به یاد شهدای دفاع مقدس
▫️شهید علیرضا صوفیزاده؛ بچه زرنگِ دانشکدهی نفت. پدرش به او میگفت من پول چند بسیجی را میدهم، فقط تو جبهه نرو. جواب میداد من خودم باید بروم. رفت و شهید هم شد
▫️در جبهه پای او میخچه درآورده بود. عمل کرد. کف پایش بخیه بود. فرمانده گفت تو را به خط مقدم نمیبریم. خیلی ناراحت شد. دوستانش رفتند و سفارشش را کردند. به فرمانده گفتند فردا که در صبحگاه میدویم نگاهش کن، اگر دیدید نمیتواند راه برود او را نبرید
▫️شهید هم محکم راه میرفت! از قضا آن روز خیلی هم راه رفتند! مثلا از هفت صبح شروع به دویدن کردند، و تا هشت، هشت و خردهای طول کشید! فرمانده هم دقت میکرد؛ شهید هم خم به ابرویش نمیآورد. محکم پا میزد! فرمانده گفت قبول! بیا!
▫️بعد که به چادر رفت و کفشهایش را درآورد، خون سرازیر شد! فقط برای اینکه فرمانده نفهمد!
🌹شهید علیرضا صوفیزاده؛ از شهدای مسجد فاطمیه(س) کیانپارس، اهواز
📖 سلسلهجلسات پرسش و پاسخ دانشآموزان دبیرستانی - جلسهی دوم
@Pakbaz_ir