🔰حکایت کمتر شنیده شده از دستگیری و عنایت حضرت معصومه سلام الله علیها 💠حضرت استاد "دام ظله": یکی از نعمت‌های بسیار بزرگ خدای متعال بر این کشور وجود اولیاء بزرگ خودش هست، حضرت علی بن موسی الرضا ارواحنا فداهما و صلوات الله علیهما خواهر معظه ایشان فاطمه معصومه علیها السلام و بعض دیگر از امامزاده‌های معظمی که بحمدالله در این کشور هستند. عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد. اعداء اهل‌بیت با ظلم‌ها و ستم‌هایی که داشتند اما سبب شده است که بحمدالله این کشور مزین بشود به این نعمت‌های بسیار بزرگ. فاطمه معصومه علیها السلام کفی فی شأنها و عظمتها همین مطلبی که امام صادق سلام الله علیه قبل از حتی تولد حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیهما فرموده‌اند که بضعه‌ای از ما در قم مدفون خواهد شد و مقامات آن بزرگوار را توضیح دادند حسب نقل و روایاتی که وارد شده است که من زارها وجبت له الجنة. چقدر باید انسان والا مقام باشد،‌ با عظمت باشد و کیمیای وجود او به نحوی باشد که زائرش کأنّ یک تبدل حالتی برای او پیدا می‌شود که جایگاهی جز بهشت نخواهد داشت. وجبت له الجنة. آثار و برکات این بزرگوار از جهات مختلف بسیار بسیار فراوان هست. بنده به یک داستان بسنده می کنم که شاید جایی هم نوشته نشده باشد. وقتی ما مدرسه حقانی بودیم، بخشی از ادبیات عرب را آنجا خواندیم؛ روزهای پنج‌شنبه درس اخلاق بود، گاهی آیت‌الله مشکینی بودند، گاهی آیت‌الله میانجی بودند، گاهی بزرگان دیگری تشریف می‌آوردند. بعضی از پنج‌شنبه‌ها هم خود آیت الله قدوسی رحمة‌الله علیه درس اخلاق می فرمودند. در یکی از آن پنج‌شنبه‌ها، این داستان را ایشان فرمودند که در یک جلسه‌ای در تهران برای ضیافت دعوت داشتیم. در آن جلسه من این طرف اتاق نشسته بودم،یک نفری آن طرف اتاق، این شخصی که به حسب ظاهر معمم نبود، اما سؤالاتی از من پرسید که من به نظرم آمد این باید سابقه طلبگی داشته باشد، بعد از ضیافت آمد کنارم نشست. گفت بله من زمان آقای حاج شیخ عبدالکریم رحمه الله علیه طلبه بودم و مقداری هم در ادبیات و این‌ها مسلط بود، مرحوم آیت الله قدوسی می‌فرمودند که عبارات مغنی را از حفظ می‌خواند، مسلط به ادبیات بود، حافظه خوبی داشت . بعد او گفت که من اهل اراک هستم و می‌خواستم طلبه بشوم،پدر من مخالفت می‌کرد. نه این که با طلبگی مخالف بود؛ می‌گفت تو به درد طلبگی نمی‌خوری. از این جهت موافقت نمی‌کرد. آن زمان ها وضع حوزه‌های علمیه خیلی مشکل بود، ورودی برای حوزه نبود، آن‌هایی هم که در حوزه بودند خیلی در تنگنا بودند، من آمدم خدمت آقای حاج شیخ و عرض کردم من می‌خواهم طلبه بشوم ولی پدرم راضی نیست. ایشان با آن شرایط خاصی که آن زمان برای حوزه بود، فرمودند اذن پدر لازم نیست بیا طلبه شو. و ما هم به قم آمدیم،‌ پدرم گفت که من کمک مالی به تو نخواهم کرد.ما آمدیم قم و مدرسه خان، ساختمان قدیم مدرسه خان آنجا یک حجره گرفتم، مدتی بالاخره پول داشتیم تا به پایان رسید. ما هم که در رفاه و این‌ها زندگی کرده بودیم،چون پدرش ثروتمند بود. با فقر و خلاصه زندگی‌های این چنینی برای ما خیلی مشکل بود. خلاصه حالت ناراحتی و عصبی به من دست داد بلند شدم رفتم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها، آن جا هم نه زیارتنامه خواندم نه چیزی، یک حالت خاصی، ناراحت بودم،‌ خطاب به حضرت کردم که این چه وضعی است،‌ من این جور نمی‌توانم زندگی کنم، آقای حاج شیخ گفته بیا، و من به خاطر حرف آقای حاج شیخ آمدم، حرف‌های تند و غلیظی بی‌ادبانه ایی خدمت حضرت معصومه علیها السلام عرض کردم و به حجره برگشتم.