🔥 انقدر زیر مشت و لگد های بابام جون داده بودم که با درد خون داخل دهنم و بیرون ریختم و نالیدم: _بابا تو‌رو خدا ولم کن...من کاری نکردم... با ابزار تیزی که دستش بود بیشتر به گلوم فشار آورد و با عصبانیت غرید: -خفه شو مهشید، من دیگه بابای یه دختر خراب نیستم. همینجا کنار همین مزرعه گندم سرتو میبرم و همینجا چالت میکنم. از حرفهاش قلبم بیشتر شکست💔 با درد نالیدم: -بابا من کاری نکردم بخدا فقط رفتم دیدن کسی که عاشقشم. بخدا مردم روستا بهم تهمت زدن به خاک مامان قسم من بی گناهمـ... همینکه تیزی و زیر گلوم حس کردم چشمای خیس از اشکم و بستم زیر لب اشهدم رو خوندم که یهو با صدای شاهین دستم رو بی رمق روی دست بابام گذاشتم. +آهای رحمان دست از سر زنم بردار،بخداوندی خدا یه تارمو ازش کم بشه خون بپا میکنم...😱 👇🔥🔞 http://eitaa.com/joinchat/3122528273C2c51409301