🍁
شاعرانه/ دردی است درد عشق که درمانپذیر نیست
دردی است درد عشق که درمانپذیر نیست
از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست
شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او
حلقه دلم به حلقه زلفش اسیر نیست
گفتا به روزگار بیابی وصال ما
منتپذیرم ارچه مرا دلپذیر نیست
دل بر امید وعده او چون توان نهاد
چون عمر پایدار و فلک دستگیر نیست
بار عتاب او نتوانم کشید از آنک
دل را سزای هودج او بارگیر نیست
بیکار ماند شست غم او که بر دلم
از بسکه زخم هست دگر جای تیر نیست
خود پردهام دراندم و خود گویدم که هان
خاقانیا خموش که جای نفیر نیست
اندر جهان چنانکه جهان است در جهان
او را به هر صف که بجویی نظیر نیست
او را نظیر هست بهخوبی در این جهان
خاقان اکبر است که او را نظیر نیست
✍ خاقانی
▪️پ.ن:
هودج:تخت روان، عماره، کجاوه، محمل
@Negahe_bartar