دوستان گرامی بسیاری از شبهات شما از یک جا نشات می‌گیرد. ببینید خیلی مهم است که شما جایگاه خودتان را در این مسیر پیش رو مشخص کنید. یا شما ببیننده هستید و صرفا به عنوان تماشاگر به مسائل نگاه می‌کنید و یا نه به عنوان عضوی از محور مقاومت خود را مسئول میدانید که به فرمان امام جامعه در این حرکت تمدنی تاریخی انقلاب اسلامی ایران که خروجی آن محور مقاومت است،خود را موظف به نقش آفرینی میدانید یعنی خود را عضوی از اعضای محور مقاومت میدانید. اگر تماشاگر این وقایع هستید که به شما حق می‌دهم هر احساسی یا حرفی را بزنید و اصلا بحثی نداریم. اما اگر خود را عضو فعال محور مقاومت میدانید و این فقط یک باور ساده نیست بلکه عقیده و ایدئولوژی شما است، دیگر همه چیز فرق می‌کند. شما حق دارید از اتفاقات تلخ پیش آمده مثل ترور شهید سید حسن نصرالله عزیز ناراحت باشید، عصبانی باشید، نگران باشید و... اما به هیچ وجه حق ندارید مایوس و ناامید باشید مثالی برای شما میزنم. فرض کنید شما در لبنان بودید و در قالب یکی از اعضای رسمی محور مقاومت در حال مبارزه با اسرائیل بودید. ناگهان اخبار تلخ شهادت ها و ترور ها به گوش شما می‌رسد. شما قطعا ناراحت میشوید حتی عصبانی میشوید و... اما آیا یک نفر مبارز حزب الله لبنان حق دارد ناامید شود و به محض شنیدن خبر حزب الله لبنان را ترک کرده و در گوشه منزل نشسته و شروع به نقد و توهین و... مقامات حزب الله لبنان یا رفقایش کند؟ از هرکسی در هر مکتبی که سرباز گیری می‌کند اگر درباره چنین فردی سوال بپرسید به شما می‌گویند که این فرد یا از اول واقعا با تمام عقیده و باور هایش عضو حزب الله لبنان نشده بود و یا فردی ضعیف بوده که وسط راه بریده است. برگردیم عقب تر. در زمان جنگ تحميلی شما در جبهه به عنوان نیروی ایرانی یا برای رضای خدا و حب وطن و یا اگر حتی لائیک هم بوده باشید هم رفتید تا در مقابل دشمن از نوامیس خود دفاع کنید حالا عملیات هایی پیش می آید که شکست خورده است این یک روال عادی در جنگ ها است قرار نیست همیشه خبر پیروزی به گوش شما برسد. آیا وقتی خبر شکست عملیات به گوش شما رسید جبهه را ترک میکنید و بیخیال دشمن و اتفاقات بعد از آن میشوید. اگر شما در زمان عملیات کربلای 4 بودید و به شما خبر می‌رسید که عملیات شکست خورده و چند هزار نفر شهید شدند چه کار می‌کردید؟ من تجربه بازخورد های سربازان واقعی این خاک را به شما عرض میکنم آنها بسیار ناراحت می‌شدند و یا از دست فرمانده هان عصبانی شده و مدتی خود خوری می‌کردند اما از همان ابتدا عزم خود را جزم می‌کردند که در عملیات های بعدی بیشترین ضربه را به دشمن بزنند و البته آنهایی که با باور های مذهبی وارد جنگ شده بودند از شهادت دوستان خود ناراحت شده ولی آرزو می‌کنند که آنها هم روزی بعد از آنکه اثرگذاری حداکثری داشته شهید شده و به جمع دوستانش بپیوندد. امثال شهید سلیمانی، یک جوانی که روزی از یک روستای اطراف کرمان به جبهه رفته بود در تمام طول جنگ و حتی بعد از جنگ یک لحظه آرام نماند. نه از شکست های جنگ ناامید شد و نه از قطعنامه و جام زهری که به امام دادند و نه از فعالیت گسترده اشرار در کرمان و سیستان و بلوچستان و نه از فشار های دولتمردان لیبرال و خائن های بهایی زاده عرصه دیپلماسی و. بلکه یک هدف داشت و آن این بود که با تمام وجود فرمان ولی خود رهبر ایران را انجام دهد. در برخی جلسه های دولتی در زمان حسن روحانی یک روز شهید سلیمانی با یک مقدار نان خشک و یک وعده غذای بسیار ساده که برای بسیاری از ما حتی در حد دسر محسوب نمی‌شود، وارد شد و به سیاسیون گفت من و یارانم داریم با داعشی می‌جنگیم که اگر پایش به ایران باز شود به ناموس شما رحم نمی‌کند و این غذای رزمندگان من است. من از شما اسلحه یا کمک نظامی نمی‌خواهم ما اسلحه های مورد نیاز را از جای دیگر تامین میکنیم فقط اینقدر شرف داشته باشید غذای این جوانان شجاع و قهرمانان مدافع وطن را تامین کنید و البته باز هم خائن های منافق کارشکنی هایشان را انجام دادند اما آیا سردار ناامید شد و برعکس زمانی که حسن روحانی در بدترین حالت خودش بود و آمریکایی ها به ریش رنگی وی و ظریف می‌خندیدند، به داد دولت رسید زیرا باور داشت این دولت برای مردم ایران باید کار کند در موارد بسیاری وقتی بچه های مقاومت در سوریه به منطقه ای حمله می‌کردند و آنجا را فتح می‌کردند،بارها شده بوده که شهید سلیمانی از همان ابتدا برای سرکشی وارد منطقه شده و دیده بچه های مدافع حرم در سوگ رفقای شهید خود هستند. ایشان آنها را جمع می‌کند و می‌گوید امروز فرصت این کارها را نداریم باید دشمن را شکست بدهیم. ناراحتی های خود را در دل ها نگه دارید و روی دشمن خالی کنید و بعدا در زمان مناسب برای عزاداری یاران خود وقت خواهیم داشت اما اول پیروزی باید بدست بیاید.(کلیپ های چند دقیقه ای های متعددی از این موضوع وجود دارد ) بحش اول