گروه رسانه‌ای پارتیزان
#قسمت_دوم از کنار دیوار حسینیه رد می‌شیم تا به ورودی خواهران برسیم. پدرام و محمد را دیدم قبلاً آنه
تا به خودم می‌آیم، مجلس تمام می‌شود و حاج مهدی دعایش را می‌خواند و ما همه آمین می‌گوییم «خدایا به آبروی امام حسین، زیارت کربلا را قسمت همه‌ی ما بفرما» کربلا رفتن را دوست دارم پس آمین را بلند می‌گویم. مامان و فاطمه خانم طبق معمول تا لحظه‌ی خداحافظی، مشغول حرف زدن درباره سکینه خانم و درگیری‌های او با همسرش هستند. موقع توزیع شام هم یک غذا بیشتر می‌گیریم تا به نیت تبرک بخوریم،اگر به دیگران هم نرسید به ما ربطی ندارد حتما رزقش نبوده است. محرم و صفر، عالم خاصی دارد. شب به شب روضه رفتن و گاهی اشک ریختن، حس خوبی به انسان می‌دهد. من این شب‌ها را دوست دارم اما حال خاصی که دخترخاله‌ام می‌گوید، چیزی نیست که من بتوانم بفهمم! امثال دختر خاله ام این روزها جور دیگری هستند که من اصلا شبیه به آنها نیستم. پارسال دخترخاله ام، یک دور کتاب آزادی معنوی شهید مطهری را در همین دهه خوانده بود. می‌گفت نگاهش به عزاداری‌ها تغییر کرده. اتفاقا به من پیشنهاد داد تا این کتاب را تهیه کنم و بخوانم می‌خواهم محرم امسالم با پارسالم فرق داشته باشد... اما خب من حال این کارها و حرف‌ها را ندارم. نمی‌دانم چرا انگار امسال و پارسالم، تفاوت چندانی نمی‌کند. شما می‌دانید چرا؟ ✍نویسنده:محسن امینی ╔═.▪️🔳༺.══╗ @partizanistudio ╚══.🔳▪️༺.═╝