🕕 💠🌷💠 🥦 بهش گفتم برگشتنی یه خورده کاهو و سبزی بخر! 👌🏻گفت سرم شلوغه می ترسم یادم بره روی یه تیکه کاغذ بنویس... 🖊️🗒️ همون موقع داشت جیبشو خالی می کرد دفترچه یادداشت و خودکار در آورد گذاشت زمین. ✍🏻 برداشتم آن چیزهایی که می‌خواستم براش بنویسم یه دفعه گفت ننویسی‌ها...!؟ 👁️ جا خوردم نگاهش کردم به نظرم کمی عصبانی شده بود... گفتم مگه چی شده؟! 🖊️ گفت خودکاری که دستتِ مال بیت الماله... 👌🏻 گفتم نمی‌خواهم باش کتاب بنویسم که... دو سه تا کلمه بیشتر نیست... ☝🏻 گفت: نه! 📘 نیمه پنهان ماه،صفحه ۳۵. 🌷 سردار 🗓️ 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 sapp.ir/partoweshraq