پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 🕋 وقتی ابوالفضل به دنیا آمد شوهرم در عرفات بود. شب عید قربان. اما نامش را قبل از رفتن انتخاب کرده بود. 🚙 یک روز که از روضه بر می‌گشت، گفت: «اگه بچه مون پسر باشه اسمش رو بذاریم ابوالفضل!» ⁉️ من گفتم: «اگه حسین باشه بهتر نیست!؟ الان خیلی اسم ابوالفضل نمی‌ذارن!!» ☝️🏻شوهرم جواب داد: «اسم حسین رو همه انتخاب می‌کنن اما ابوالفضل رو نه پس ما می‌ذاریم تا بقیه هم یاد بگیرن!» 🛬 وقتی پدر از مکه برگشت، ابوالفضل ده روزه بود... ✋🏻 همیشه به ما سفارش می‌کرد، می‌گفت: «اگه می‌خواید قیامت جلوی حضرت زهرا علیه‌السلام رو سفید باشین نباید گوش به حرف دیگران بدید و روی مد رفتار کنین. نباید بگید عرف جامعه فلان حرف رو می‌گه یا فلان چیز رو می‌خواد. باید نگاه کنین به آیات قرآن و زندگی حضرت زهرا علیها السلام ببینی اونها چی می‌گن، همون کار رو بکنین...» 🌃 سال‌ها گذشت. یک شب رفتیم مهمانی، موقع برگشت حالش خیلی بد بود. بی‌مقدمه گفت: «من پیمون ام پر شده. اگر شما اجازه ندی من برم سوریه و این‌جا بمیرم، مدیون منی. اگه من برم شهید بشم پسرم، مهدی، حکم پسر شهید داره، ولی اگر این‌جا تو رخت‌خواب بمیریم اون بچه یتیمه و اوضاعش فرق داره!» 📿 همان شب نشستم توی سجاده و گفتم: 🤲🏻 «خدایا اگه تو یه امانتی به من دادی، مدیون من قرارش نده. اگر بند به رضایت منه، بره اما این‌جا نمیره». 🌤 یک روز صبح به حاج آقا گفتم: «یه خبر از ابوالفضل بگیرین» نزدیک ظهر زد و گفتند: 📲 «دارم میام خونه» پرسیدم: 📞 «چرا این موقع؟» 📲 گفتند: چون امروز روز خانواده است، می‌خواهم دور هم باشیم. 📞 گفتم: کی تا حالا ما روز خانواده دور هم بودیم؟ 📲 گفتند: حالا دامادها هم می‌آیند. 📞 گفتم: من که خبر نداشتم، آن قدرها ناهار نداریم. 🥘 تو راه ناهار خریدند و آمدند. ❓پرسیدم: از ابوالفضل چه خبر؟ 👥👤 خیلی من من کردند و گفتند: «مثل اینکه پاش تیر خورده» بعد دیدم یکی یکی فامیل‌ها آمدند! ⁉️ گفتم: اگر تیرخورده چرا همه دارن میان این‌جا؟! 👥 گفتند: مثل اینکه ابوالفضل رفته تو کما. 📖 نزدیک غروب، دامادمان شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و روضه حضرت علی اکبر علیه‌السلام بعد هم بلند بلند‌ گریه کرد و وسط‌گریه‌هایش گفت: «ابوالفضل شهید شده»... 🌷 🕯 (۱۳۹۲/۰۹/۲۳) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq