🗣 هوا انقدر سرد بود که فقط می خواستم زودتر به خونه برسم. دستام یخ زده بود و گوشام سرخ شده بود، دندونام از شدت سرما بهم می خورد.‌ سوز سرما تا مغز استخونم نفوذ کرده بود.رسیدم خونه و شعله ی بخاری رو تا ته زیاد کردم ولی هر چی می گذشت خونه گرم نمی شد.انگار نه انگار که بخاری روشنه، هنوز همون سرما بود، شاید کمتر؛ ولی بود. تو همین فکرا بودم که چشمم خورد به پرده ی اتاق،داشت تکون می خورد. جلوتر که رفتم تازه فهمیدم چرا خونه گرم نمیشه...لای پنجره اتاق باز بود،همون جایی که ازش سرما میومد... همون جایی که حواسم بهش نبود... همون جایی که گرمای بخاری رو بی اثر کرده بود. داستان خیلی از ما آدم ها هم همینه... وقتی رابطمون سرد میشه، وقتی سرما تا مغز استخون احساسمون نفوذ می کنه ، هر کاری می کنیم تا دوباره اون رابطه گرم بشه... شعله ی احساسمون رو زیاد می کنیم تا گرما برگرده به دلمون ولی انگار نه انگار... چون حواسمون به جایی که ازش سوز و سرما میاد تو رابطمون نیست. اختلافات و مشکلاتی که هر چند کوچک ولی سرماش شعله های بلند احساسمون رو بی اثر می کنه... کاش یادمون باشه برای گرم نگه داشتن رابطه هامون قبل از هر چیزی اول باید همون اختلافات و مشکلات کوچک رو از بین ببریم چون سرما راهشو پیدا می کنه حتی از کوچک ترین درز ها... 👤 حسین حائریان