پروانه های وصال
#درسهایی_از_حضرت #از_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #قسمت_صدوچهل_وششم💎 ای مرد دانشمند! من مردی غریبم
💎 او ساکت شد و جوابی نداد، سپس متوجه من شده و گفت: آیاتو هشام بن حکمی؟ گفتم نه گفت از همنشین های او هستی؟ گفتم: نه گفت: اهل کجایی؟ گفتم اهل کوفه. گفت: پس تو همان هشام بن حکم هستی. سپس مرا در آغوش گرفته و به جای خود نشانید و خودش از آن جا برخاست و تا من آنجا بودم سخن نگفت. در اینجا حضرت صادق علیه السّلام خندید و فرمود: این را چه کسی به تو آموخت؟ عرض کردم: ای زاده رسول خدا بر زبانم جاری شد. حضرت فرمود: به خدا سوگند این مطالب در صحف ابراهیم و موسی مکتوب است. محمد بن ابی حذیفه پسر دایی معاویه بود ولی یکی از یاوران و طرفداران پایدار علی علیه السلام به شمار میرفت، معاویه به واسطه علاقه ای که او به علی علیه السلام داشت دستگیرش نموده مدتی او را به زندان انداخت یک روز با اطرافیان خود مشورت کرد که اگر صلاح می دانید این( نادان محمد بن ابی حذیفه) را از زندان خارج کنیم به سوی خود راهنمایی اش کرده امر نماییم علی علیه السلام را سب کند و در ضمن از گرفتاری زندان راحت گردد. همه موافقت کردند. دستور داد او را از زندان بیاورند وقتی حاضر شد معاویه گفت: محمد! هنوز وقت آن نرسیده که دست از محبت و پشتیبانی علی برداری و از این گمراهی برگردی؟ ادامه دارد...