⭕️تقدیم به همه آنهایی که ایستاده سر به خاک نهادند
شعر ابوالفضل سپهر برای شهدای گمنام
آی قــصـه قــصــه قــصـه نــون و پنیـــــــر و پسـتــه
یــــک زن قـــد خـمـیـــده روی زمیــن نشـسـتــه
یــــک زن قـــد خــمیـده یـک زن دلشــکسـتـــــه
کـــه چــادرش خــاکیـــــــه روی زمیـــــــن نــشسـتـــــه
دست میذاره رو زانـوش زانـوشــو هی میماله
تندتند میـگه یا علـی درد میـکشـه مینالـه
شـکسـته و تـکیـده صــــورت خیــس و گلفـــــام
دست میکشه روی قبــر قبــر شهیــد گمنـام
آب میـریـــزه روی قبـر با دستـای ضعیـفــــش
قبـرو مـیشـوره و بـعد دست میکنه تـــو کیفـــــش
از تـو کـیفش یـه جـعبه خـرما میـاره بیـرون
میــذاره روی اون قبـر بــهش میگه مادرجـون
به قربـــون بـی کسیــت چـرا مـادر نداری؟
پنج شنبــه ها بـه روی پـای کـی سر میــــذاری؟
بابات کجاست عزیـزم؟ بـرادرت خـواهرت؟
حــرفـی بزن عــزیـزم منـم جـای مــادرت
نیـــگا نــکن کــــه پیــرم نیــگا نـکن مریضـم
تو هم عین بچّــــه مـی راست میگم عزیزم!
نیـــگا نــکن کــــه پیــرم نیــگا نـکن مریضــــــــم
تو هم عین بچّــــه مـی بچـه بــــــی نشونــــــم
همون که رفت و با خـود بــرده گرمــــــی خونــم
میـــــــزنه زیـــر گریـــه ســـــرش رو تکون میـــــــده
درمیـاره یــه عکسـی از کیفش نشــــــون میــــده
عکسـو میبوسـه و بـعد میـذاره روی ســـــرش
عکـس بچـه خوبـش عکس علــــــــــی اکبرش
تو هم عین بچّــــه مــــــــی بچـه بــی نشونــــــم
همون که رفت و با خود بـرده گرمــــــی خونـم
همون که آخرین باری که ترکـم می کـرد
نذاشت بـــرم دنبالـش گفت که مامان تــو برگـرد
برو کنـار بـابـا نمی تونـه راه بیاد
من خودم دارم میـرم اونـه که تو رو می خواد
گریه ش یهو بند میــاد فکـر میکنـه و با مکـث
بغض میـکنه دوبــاره خیــره میشه به اون عکس
دلــم رضـا نمـی داد ولـی بـه خـاطـر اون
دیگه پی اش نـــــرفتــم گفتـم برو مــــــادرجــــون
صورت من رو بوسـید بـرگشتـش و دویـدش
لبخنـــد زدم زورکـی سرکـوچه رسیــدش
تحملم تـموم شد به دنبالش دویـدم
ولـــــــــی دیــگه بچه مو ندیدم و ندیـدم
وقتـی رسیدم خونـه بــابای پیــرمردش
یواشــی زیـرپتـو داشتـش گریه میــکردش!
چه شبـها که به یادش با گریــه خوابم می بــرد
باباش چقـدر زورکی بغضشــــو فرو می خــورد
لـبخنـدهای زورکی اون بغض هــــــای پیرمــــــرد
کارشو آخــرش کرد مــرد خونم سکتـــه کــــرد
الهـی که بمیـرم چشماش به در سفید شــد
آخر نفهمیــد علـی اسیــــــــره یا شهیــــد شـــد
ســرت رو درد آوردم؟ بگـم بــــــازم یا بســـــــه؟
آخ الهـــی بمیــرم سنگـت چـــــرا شکستـــه؟
عـــیب نـــداره مادرم یه کمــی طاقــــــــت بیــار
یــه کار نو دستمه دنـــدون رو جیــگر بــذار
سرویســه نــو عروسه دختـر عـــــــذرا پیــــــــــره
تمـوم بشه ، یه پولـی دســــــت منــــــو میگیــره
یـــــه سنگ قبر خوشــگل خودم بـــرات میارم
با فاطمـه میــامـو رو قبــر تــو میـذارم
گفتم راستـی فاطـمه رفتــه به خونـــــه بخـت
خیلـی خونــدم توگوشش راضــی شدش خیلی سخت
اون نامـزد علــی بــــود همیـن علی اکبــرم
عینهـو دختـرم بــود صـدام میـکرد مادرم
راستـی تو زن گرفتی؟ یا هنــوز نامـــــــزدی؟
کاشکی مادرت مـیگفـت هیچ وقت بهش قـول نــدی
راستی یادم رفت بگـم از دختـرم بهـاره
اونم شوهر کرد و رفـت شوهرشو دوســت داره
خواسـتگارکه زیاد داشـــــت ولـی جواب نمـی داد
میگفت عروسـی باشـه وقتی داداشـم بیــاد
بـــرای ازدواجـش داشتـــش خیلی دیر میشد
به پـای باباش و من اونــم داشت اسیر میشد
همسنگــر علـی بـــود داماد و میــگم ننــه
بـرای من از علـی یــه حرفهایـی میزنـه
میگه شب حـمله بــود تـو خیبر و تو مجنـون
میــون تیـرو تـرکش تو اون گلولـه بارون