‌‏غسلها و کفنها ثم جلس وحیداً یبکیها بعدها همس فی لحدها  «زهراء، اَنا عَلی...» 🏴 غسلش داد و کفنش کرد آن‌گاه نشست و تنها برایش گریست. بعد آرام درون کفن گفت: «زهرا، منم علی...» 💔 یک داستان کوتاه عاشقانه