9.62M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
"من از اشکی که می‌ریزد ز چشم یار می‌ترسم از آن روزی که مولایم شود بیمار می‌ترسم! همه ماندیم در جهلی شبیه عهد دقیانوس من از خوابیدن مهدی درون غار می‌ترسم! رها کن صحبت یعقوب و کوری و غم و فرزند من از گرداندن یوسف سر بازار می‌ترسم! همه گویند این جمعه بیا، اما درنگی کن از اینکه باز عاشورا شود تکرار می‌ترسم! "