🏴 تمام تشنگی در اين طوفان در اين طوفان لاکِردار ای دريا گلی گم کرده ای، می‌جويی‌اش ای يار ای دريا تو راز کاف ها يا عين صادی، صاد يعنی صبر تو سِيلابی، نمی گنجی در اين جوبار ای دريا چه هفتاد و دو يکرنگی، چه هفتاد و دو بی رنگی چه آهنگی در اين امواج بی تکرار ای دريا چه مستی با چه دستی آبروداری کند اینجا تمام تشنگی! ای از عطش سرشار ای دريا چهل منزل اسارت بود و غارت ای دلت چون کوه چه ديدی غير زيبايی، بگو اسرار ای دريا مکرّر موج‌ها می آيد و بر صخره می کوبد نگاهت ذوالفقار حيدر کرّار ای دريا دو دريا دست در آغوش يکديگر فرو برده چه غوغايی است در آن آخرين ديدار ای دريا @salehinrasad