🌸🌸🌸ارسالی اعضا 🌸🌸🌸 بسم الله الرحمن رحیم‌ چادری شدن‌من 😍😌🍃💫 ۴ سال پیش یعنی سال ۹۴ برای اولین بار و توی اوج نووجونیم‌ رفتم مشهد الرضا❤️ قبلش بگم مامانمو تو ۱۲ سالگی بر اثر بیماری از دست دادم 🍃😔 اندکی حالم بر سر این‌موضوع اشفته بود ب قدری ک‌اصلا ی طور لجبازی ای داشتم نسبت ب همه چی گارد گرفته بودم ولی بعد ی مدتی برگشتم ب خودم و فک کردم گفتم اصلا خدا ادمایی ک دوسشون داره سخت امتحان میکنه اینو همیشه از مامانم میپرسیدم میگف اره مامانجان خدا اونایی ک خیلی دوس داره سخت میگیره بشون ک هی برن در خونه ی خدا و باهاش حرف بزنن و ازش کمک بخوان حرفهای مادرم توی ذهنم میومد و تصمیم گرفتم درست شم‌ینی لجبازی نکنم و این داستانا سال ۹۴ رفتم‌مشهد ک اونم خود اقا بهم نظر کرد انقد ک گریه‌کردم ما اصلا فکر زیارت نداشتیم اصلا وضعمون طوری نبود ک بریم‌مشهد اوضاع مالیمون خوب نبود خیلی اما دقیقا ی هفته قبل روز دختر بود ... من انقدر با اقا حرف زدم انقد توبه کردم و انقد گفتم اقا روز دختره چن روز بعدشم تولدمه بیا مردونگی کن منو بطلب حرم ک سخت دلتنگتم بزار بیام پابوس😭❤ شب و روز گریه و دعا و ... ب طرز ناگهانی یهو راهی شدیم رفتیم مشهد الرضا😍❤️😭 دقیقا ۲۵ مرداد ۱۳۹۴ که روز تولد حضرت معصومه بود من حرم بودم 🙂🙃 کادومو بم داد 😍😌🙃 با خودم چادر برداشته بودم ک برم حرم سرم کنم ولی تو راه همچنان نسبت چادر گارد داتم و فقط چادر رو برای حرم‌میخاستم اونجائم ترس داشتم خدایا الان بابا ببینه بعد دیگ عادت میکنه ک چادر سرت کن از ی ور ترس داشتم از این که دیگ قطعی شه چادر سر کردنم از طرفی ام اصلا دلم‌ نمیخاست توی اون فضا طور خاصی دیده بشم و حجاب و چادرم رو دوست داشتم باهاش ارامش داشتم رفتیم بازار رضا مادربزرگم گف بریم چادر بگیریم برات دعوا راه انداختم ک بخدا اگ من چادر بخوااام نمیخوام نمیخوام وکلی بحث با بابا دعوام شد با مادربزرگم 🤦‍♀😔 بلاخره چادر خریدن برام بابام گف نپوش ولی میخریم بلاخره میفمی ک بدردت میخوره 😢 من عزا گرفته بودم 😔که خدایا من از هر چی بدم اومد سرم اومد خلاصه از مشهد برگشتیم،،، ی روز تنها بودم تو خونه جلوی تلویزیون دراز کشیده بودم بی میل شبکه عوض میکردم 😕🙃 رسیدم شبکه ۲ ❣از لاک جیغ تا خدا ❣ پخش میشد🙃 دختری بود ک خیلی اوضاعش خراب بود کلی تعریف کرد اسمشون اصلا یادم نیس ولی و گریه میکرد من چنان اشکی میریختم که تا ب اون موقه شاید نریخته بودم ... الحمدلله تنها بودم توبه کردم و قول دادم چادری شم و چادری شدم ⚡️اما فقط چادری شدم 💔 نماز و اینها نصف نیمه بود ...روزه هامو مقید بودم نمازمم ماه رمضون ب وخت بود اما بعدش فقط چادر بود (حجاب کامل)جلوتر اومد دیدم نه خیر من توبه شکستم مدتی گناه هایی رو مرتکب شدم گناه ک میکردم‌حال دلم خون بود خوووون😭😭😭 مدافعین رومیدیدم حالم بدتر میشد عذاب وجدان خفم میکرد ب شدت‌ حالم بد میشد تا پارسال آذرماه با ی اقا پسری حرف میزدم میدونستم گناهه اما توجیه میکردم‌خودمو متاسفانه شیطان برا همه راهکارای خودشو داره مذهبی هارم اینطوری توجیه میکرد که اونم مذهبیه خیلی خوبه گناه نمیکنید ما که و از این قبیل حرفها تا اینکه دیگ واقعا تصمیم ب توبه گرفتم با دوستم حرف زدم گف کارت گناهه همین الان بزارش کنار من انگار منتظر بودم یکی تایید کنه نظر منو (دوستم‌من رو نهی کرد از منکری ک میدونستم منکره اما منتظر ی تلنگر بودم 🍃💫❤) چون میدونستم گناهه فقط جرئت ترک کردنشو نداشتم همون موقه ب اون اقا پسر گفتم گناه است و تمام و برای همیشه از زندگیم انداختمشون بیرون گناه رو ب معنای واقعی ترک کردگ نمازام رو ب موقه میخوندم و الحمدلله خدا نجاتم داد از غرق شدن 😍❤️ الان دقیقا یک سال و یک ماهی هست ک بنده متحول شدم ب معنای واقعی و در قبال گناهی ک ترک کردم امسال برای اولین بار اقا امام حسینم دقیقا کادوی تولدم بنده رو اربعین طلبیدن کربلاء 😍😍😍😭 ❣امسال هم با همون چادری که ب زور برام خریدن رفتم کربلاء❤❤❤😭😭❣ الحمدلله الان بهترین حال رو دارم و انشاءالله که لایق باشیم ادامه بدیم این راه رو یا علی مدد❣ هیچ وقت دیر نیست 👌🙃